پسرک مهربونم...
امروز من اصلا حالم خوب نبود ودندون درد شدیدی داشتم بطوری که حتی توان انجام کارهای خونه رو هم نداشتم .صبح که از خواب بیدار شدم پارسا بیدار بود و داشت نقاشی میکشید وقتی دید حالم بده شروع کرد به کمک کردن من .خونه رو جمع و جور کرد .با طاها بازی میکرد تا گریه نکنه .بعد دیدم جارو برقی هم اورده گفتم نمیخات تو نمی تونی گفت نه به خدا تمیز جارو میکنم .با اون دستای کوچیکش داشت به من کمک میکرد.من یه کم تو کارهای خونه وسواس دارم و کار کردن کسی رو قبول ندارم ولی باورم نمیشد اون اینقدر تمیز باشه .ممنون ممنون پسرم از اینکه امروز کمکم کردی فکر کنم تو مهربون ترین پسر دنیا هستی تمام این خاطراتی که مینویسم رو خودت میخونی و هر بار هم ازم تشکر میکنی تازگی ...
نویسنده :
مامی حدیثه
1:28