قند عسل های مامان و بابا

پسرک مهربونم...

امروز من اصلا حالم خوب نبود ودندون درد شدیدی داشتم بطوری که حتی توان انجام کارهای خونه رو هم نداشتم .صبح که از خواب بیدار شدم پارسا بیدار بود و داشت نقاشی میکشید وقتی دید حالم بده شروع کرد به کمک کردن من .خونه رو جمع و جور کرد .با طاها بازی میکرد تا گریه نکنه .بعد دیدم جارو برقی هم اورده گفتم نمیخات تو نمی تونی گفت نه به خدا تمیز جارو میکنم .با اون دستای کوچیکش داشت به من کمک میکرد.من یه کم تو کارهای خونه وسواس دارم و کار کردن کسی رو قبول ندارم ولی باورم نمیشد اون اینقدر تمیز باشه .ممنون ممنون پسرم از اینکه امروز کمکم کردی  فکر کنم تو مهربون ترین پسر دنیا هستی تمام این خاطراتی که مینویسم رو خودت میخونی و هر بار هم ازم تشکر میکنی تازگی ...
29 ارديبهشت 1392

بابایی و قولش...

بعد از تولد بابایی اومد دنبالمون و رفتیم پارک بازی .ممنونیم بابای مهربون               فدای فیگور  گرفتنت         بیب بیب . ما دو ترکه سوار شدیم بابایی تو هم دلت میخات بیا تعارف نکنی ها...                               الهی فداش بشم چقدر خوشش اومده                       حدود ١ ساعتی بچه ها بازی کردن و...
28 ارديبهشت 1392

ادامه ی روز پر خاطره...

عصر همون روز قرار بود بریم تولد ملودی خانم .اقا پارسا غرغر میکرد من نمیام و میخوام برم شهر بازی .طفلی بچم چند روزه میگه منو ببرید ولی اقای پدر وقت نمیکنه .خلاصه بابایی قول داد اخر شب بریم شهر بازی.ساعت ٦ و نیم بود که من و پارسا و طاها کوچولو رفتیم تولد و خیلی هم بهمون خوش گذشت. اون جا با فاطمه جون و مامان گلش اشنا شدیم .فاطمه جون  و ملودی از طریق وبلاک با هم دوست شدن .این هم عکسای تولد ملودی جونم.       این هم ملودی خانم که به زور میشد ازش عکس بگیری           قربون پسرک خودم بشم الهی                  ...
28 ارديبهشت 1392

یک روز پر ماجرا...

دیروز روز پر خاطره ای بود اول که پارسا جونم مریض شد و من خیلی ناراحت شدم . بابایی بردش دکتر و گفت بیماری ویروسیه و ان شاالله تا چند روز دیگه خوب میشه .الان هم خدا رو شکر بهتره و دارو هاشو میخوره. ظهر هم بساطی داشتیم با اقا طاهای گل .صبحانه نخورد و تا ظهر فقط بیقراری میکرد من هم از ترس اینکه پیش پارسا بره و مریض بشه همش بغلش کردم و راه بردم تا وقت ناهار .هم خوابش میومد و هم گرسنش بود قربونش بره مامانش وقتی داشتم توی دهنش غذا می ذاشتم دیدم یه دندونک خوشکل در اورده اینقدر خوشحالی در کردم که خودش هم خندش گرفت .  هنوز غذای گل پسر تموم نشده بود که اقای پدر وارد خونه شد  و تا اقا طاها بابارو دید بی خیال من و به به شد و پرید بغل بابایی...
28 ارديبهشت 1392

تاسیس وبلاگ

امروز 5 اردیبهشت هزار و سیصد و نود دو هست و من می خوام از این به بعد خاطرات دوتا پسر نازم و اینجا به ثبت برسونم . امیدوارم  که وقتی بزرگ میشن از دیدن این خاطرات ، همون قدر که من لذت میبرم ، لذت برن . جهت اینکه اولین پست وبلاگم بدون عکس نباشه و اینکه شما دوستای عزیزم با دوتا پسرام آشنا بشین عکساشون و میزارم. سمت راست پارسا که 8 سالشه و کلاس دوم دبستانه سمت چپ طاها که 8 ماهشه و خیلی نی نی گوگولو هست هنوز ...
26 ارديبهشت 1392

نقاشی پیکاسو...

بالا خره پس از روز ها تلاش و خراب کردن تعداد بی شماری کاغذ نقاشی اقا پارسا  اماده شد .ان شا الله فردا واسه شبکه ی پویا ارسال می کنیم.       موضوع این نقاشی شهر من بوشهر موفق باشی پسرم. ...
25 ارديبهشت 1392

مهمانی و داداشی ها

چند شب پیش ما رفته بودیم خونه ی خاله مرضیه و خیلی بهمون خوش گذشت .من و خاله مرضیه اونقدر گرم صحبت و تعریف از گذشته بودیم که فراموش کردم از شما عکس بگیرم .ببخشید خوشکلکا ولی عوضش هر دوی شما مثل دو مرد اروم و مودب بودید افرین.پسرکای خودم. وقتی به خونه بر میگشتیم اقا پارسا هوس ساندویچ کرد و ما رفتیم واسش بخریم .پشت مغازه یه تابلوی دیجیتالی بود که طاها کلی واسش ذوق میکرد وتا می بردیمش کنار گریه میکرد ومیخواست نگاش کنه .خلاصه یه ده دقیقهای ما رو سر پا نگه داشت . این هم بابایی وطاها .               ...
25 ارديبهشت 1392

بی خوابی طاها...

دیشب بی خوابی به سر اقا طاها زده بود .هر کاریش میکردیم نمی خوابید من هم مجبور شدم بیارمش تو حال و باهاش بازی کنم .من هم که کلی خوابم میومد اینجوری بودم .بابایی و داداشی هم در خواب ناز                     از بس که ذوق میکردی بابایی هم بیدار کردی.قربونت برم عشق کوچولو همه چیم فدای تو دنیا رو با خنده هات عوض نمیکنم عشققققققققققققققققققققم ...
25 ارديبهشت 1392

پارسا و شبکه ی پویا...

امروز اقا پارسای گل تصمیم گرفته یه نقاشی بکشه و برای شبکه ی پویا ارسال کنه .اخه چند وقتی هست این شبکه نقاشی ها رو نشون میده و به بهترین گزینه تندیس نقاشی هدیه میکنه .پسر ما هم در صدد بدست اوردن تندیس تلاش خود را شروع کرده امیوارم موفق بشی پسرم.         این هم پیکاسو در سن 8 سالگی                     ...
22 ارديبهشت 1392